به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ او همچنین موسیقی زیرزمینی را نتیجه همین روند ممیزی خواند. این ترانهسرا درباره وضعیت ترانه امروز گفت: در ترانههایی که این سالها به شکل مجاز در آلبومها منتشر شده، خلاقیت چندانی دیده نمیشود؛ اما این به این معنا نیست که ما ترانه پیشرو و خلاق نداریم. موضوع این است که وقتی در قالبی مینویسند که باید در شورای شعر و ترانه مجوز بگیرد، ترانهسرا دچار خودسانسوری میشود؛ منظورم از خودسانسوری حذف چیزهایی نیست که به مسائل اروتیک یا سیاسی بازمیگردد، بلکه منظورم این است که در همان چارچوب ترانههای رسمی هم ترانهسرا به خودسانسوری میافتد و نوآوری نمیکند؛ چون شورای شعر و ترانه درک درستی از ترانه ندارد و حتا اعضای آن نمیتوانند از روی بعضی از ترانهها بخوانند. آنها کلمههای امروزی چون چَت را نشنیدهاند، بنابراین هر ترانهای که واژههایی داشته باشد که آنها با آن ناآشنا باشند، مجوز نمیگیرد. بنابراین ترانه امروز وارد فضاهای امروزی و شهری نمیشود. ترانههایی که از فیلتر ممیزی میگذرند و منتشر میشوند، اتفاق خاصی درشان نیفتاده و در فرم و متن نوآوری ندارند؛ همین سبب شده که در ترانه مجاز این سالها هیچ نوآوریای رخ ندهد.
گلرویی درباره ترانههایی که خوانده نمیشوند و در فضای مجازی به صورت متن منتشر میشوند هم گفت: متن ترانههایی که در فیسبوک، سایتها و وبلاگها منتشر میشود، نشان میدهد که ما با ترانهای بسیار پیشرو و خلاق روبهرو هستیم. اما فضای مجازی گسسته است و این امکان را به ترانهسرا نمیدهد که آثارش از سوی خوانندهها دیده و اجرا شود و این سبب میشود این نوع ترانه به اجرا نرسد و در متن جامعه ترانههایی سطحی که مجوز گرفته شنیده میشوند.
او همچنین درباره وضعیت ممیزی ترانهها گفت: مسأله شورای شعر و ترانه این است که اعضای آن با ترانه امروز ناآشنا هستند و نمیدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن در آن است. مسأله اصلی لحن ترانه است که آنها با آن مشکل دارند. آنها از زبان ترانه امروز آگاهی ندارند و ترانه هنوز برایشان «به رهی دیدم برگ خزان» است و در جدیدترین شکلش «جان مریم چشماتو وا کن» را میشناسند. ترانه شهری را قبول ندارند و من بعید میدانم اعضای این شورا به فضای مجازی دسترسی داشته باشند. موضوع دیگر این است که آنها موسیقی مصرفی را دوست دارند و میخواهند که این نوع موسیقی باشد. متولیان فرهنگی سال 77 این دستگاه عریض و طویل را راه انداختند تا موسیقی پاپ آزاد شود، اما منظورشان موسیقی مترقی و اجتماعی و پیشرو نبود. نوع مصرفی آن بود برای خالی نبودن عریضه و برپایی کنسرت و اینکه جوانان را از گوش دادن به موسیقی لسآنجلسی دور کنند و پز بدهند که ما هم موسیقی مردمی داریم. یعنی غرض متولیان از آغاز دوباره موسیقی مردمی، بودن نوعی موسیقی به شکل گلخانهیی در محصور و در چهارچوب بود و حاصل همین فاجعه میشود. آنها راه خلاقیت و نوآوری را در ترانههای اجتماعی بستهاند و به ترانههای سطحی پر و بال دادهاند. اما هنر در محدودیت به بالیدن نمیرسد.
یغما گلرویی درباره دلیل باب شدن ترانههای عاشقانه سطحی هم گفت: ترانه اجتماعی که اکنون اجازه انتشار ندارد و به طور کامل حذف میشود. من ترانهای اجتماعی کار کردم با نام «مش رمضون» درباره روستاییهایی که به شهر آمده بودند. بخشی از آن میگفت «کوپنفروش خسته میدون انقلاب شدیم» این عبارت حذف شد یا اینکه میگفتند عبارت «زندگیمون همین شده خنده کم و گریه زیاد» باید حذف شود. در ترانهای هم آورده بودم «همیشه برق افتخار سر میزنه از یه چپر» و بدون هیچ منطقی میگفتند باید واژه «چپر» حذف شود، چون آقایی که در شورای موسیقی بود از این واژه خوشش نمیآمد. در واقع ممیزی ترانه آنقدر سلیقهیی است که نمیشود درباره آن حرف زد. بنابراین در 10 سال اخیر هیچ ترانه اجتماعی نشنیدهام، حتی ترانههایی درباره اعتیاد، کودکآزاری و... هم منتشر نمیشود چون مجوز نمیگیرد. یعنی در کل موضوع ترانه شده عشقهای سطحی و لیلی و مجنونی که آن هم البته با هزار باید و نباید رخصت انتشار پیدا میکند. وقتی ترانههای اجتماعی شانس انتشار ندارند باید به یک ترانه عاشقانه سطحی که گاهی رگههای مذهبی هم دارد که معلوم نباشد مخاطبش کیست، مجوز انتشار داد. یعنی حتا عشق زمینی را طوری مینویسند که بشود به آسمان نسبتش داد و از سد ممیزی گذشت. در نتیجه در غیاب ترانه مترقی و ترانه اجتماعی این عاشقانههای سطحی بازار پیدا میکنند، مخاطب مییابند و حتا در کنسرتها گل میکنند.
او در ادامه درباره داغ شدن بازار موسیقی زیرزمینی در سالهای اخیر گفت: وقتی ترانههایی با استعارههای اجتماعی مجال انتشار پیدا نمیکنند، بنابراین در موسیقی زیرزمینی به سمت رادیکال شدن میروند. اگر به همه کسانی که در حوزه موسیقی از روی زمین به زیر زمین رفتند نگاه کنید میبینید که خیلی حرفها در ترانهسرا مثل عقده و بغض شده و به شکلی پرخاشگر در آثار آنها خودش را نشان داده است. وقتی دهن کسی را ببندید و بعد از مدتی باز کنید او داد میزند و گاهی هم فحش میدهد. از نظر من موسیقی زیرزمینی که در 10 سال اخیر بستر به وجود آمدن مترقیترین نوع ترانه بوده دستپخت ندانمکاری همین دوستان شورای شعر و ترانه است. چه کسی دوست دارد ترانهاش را بدون هیچگونه برگشت مالی منتشر کند یا مجبور شود به خاطر هنرش از این سرزمین برود؟ آیا خوانندهای هست که دوست نداشته باشد در مملکتش کنسرت داشته باشد؟ کارورزان موسیقی زیرزمینی پیه همه چیز را - از خطر دستگیری و دیده نشدن و حتا برگشت مادی نداشتن - به خودشان میمالند که حرفشان را بزنند. این ترانهسراها و خوانندهها هم میتوانستند مانند برخی کسانی که با ترانه بیدار و اجتماعی شروع کردند و بعد فهمیدند گاهی پول و شهرت از شرافت مهمتر است، خودشان را با معیارهای شورای شعر و ترانه مطابقت بدهند و حتی مثل کارمند از شورای شعر و ترانه سفارش بگیرند و درباره موضوعات دلخواه آنها ترانه بنویسند و اجرا کنند.
گلرویی درباره عملکرد صداوسیما در این حوزه هم گفت: رسانه ملی قرار است بازتابدهنده مردم باشد اما مرکز موسیقی آن در ماه 100 قطعه موسیقی تولید میکند که آرشیو میشود و کسی آنها را نمیشنود، مگر اینکه در مناسبتی پخش شوند. کسی چهره پاپی را نمیشناسد که از تلویزیون به مردم معرفی شده باشد. آنها باید بعد از این همه مدت فهمیده باشند که چرا کارهای آنها بین مردم نمیگیرد و مردم آنها را گوش نمیدهند. در طول این 20 سال صداوسیما درهایش را بسته است. آلبومهایی هم در صداوسیما ضبط کردهاند که به قول خودشان با پول بیتالمال تهیه شده، اما این آثار در خود تلویزیون هم پخش نمیشوند، چون مخاطب ندارند و خوانندههای مطرحی هم که از نظر خودشان مجاز هستند به تلویزیون نمیروند، بنابراین همه چیز در همین دایره بسته باقی میماند. البته موسیقی صداوسیما به بخشهای دیگرش میآید. وقتی هنوز در صداوسیما ساز نشان نمیدهند و جلوی نوازنده گلدان میگذارند که دیده نشود، دیگر حرفی نمیماند و خوانندهای که در تلویزیون میخواند اول به خودش بعد به مخاطبش توهین میکند و من در شگفتم آن نوازنده که پشت گلدان نشسته و ساز میزند چرا اجازه چنین توهینی را میدهد؟!
یغما گلرویی همچنین درباره تأثیر مناسبات مالی در ترانه اظهار کرد: من مشکلی نمیبینم که جوانها آمدهاند و ترانهسرایی میکنند؛ مشکل این است که کسانی که قبلا ترانه را پست میشمردند دیدند که ترانهسراها دارند از شاعرها معروفتر میشوند و پول هم درمیآورند، بنابراین به سمت ترانهسرایی آمدند. البته این بد نیست چون هر کسی در هر سنی فکر کند اشتباه کرده اشکال ندارد، اما کاش آنها ترانههای خوبی منتشر میکردند؛ ترانههای آنها در حد مشق ترانهسراهای جوان است. اگر کسی از شعر به ترانه بیاید خیلی هم خوب است چون اصول شعر را میداند، اما وقتی آنها با این روش به سمت ترانه آمدند میفهمیم که فقط پول مهم بوده و به خاطر بازار و کاسبی به سمت ترانه کشیده شدهاند. مشکل این است. با ترانه میشود کاسبی کرد اما پشت کردن به این کسب و ترانه ماندگار و پیشرو نوشتن و پای عواقب این نوشتن ایستادن است که مهم است. من که به شخصه نزدیک به هشت سال است که از چرخه چرکِ موسیقی مجاز خود را کنار کشیدهام و با تمام عواقب این کار ساختهام تا ترانهام را از به سمت سطحی شدن رفتن نجات بدهم. بیشتر به انتشار ترانههایم به شکل کتاب مشغولم تا انتشار مجاز اجراهای آن، چرا که سالها ترانهسرایی این را به من آموخته که ترانه تنها بر روی کاغذ میتواند متعهد باشد. به تازگی مجموعه «من رؤیایی دارم» من که گزیدهای از 15 سال ترانهسرایی من است توسط انتشارات نگاه منتشر شده است که مخاطبانم میتوانند با مطالعه آن خط سیری از مسیری را که آمدهام رصد کنند. بالأخره یک روز تمام این ترانهها اجرا خواهند شد. مطمئنم.
نظر شما